خاورمیانه سرزمینی که بزرگترین ادیان سازماندهی شده امروز جهان را در دامان خودش پرورش داده و بزرگ کرده، خود از مراکز عمدهی خدایان گوناگون بوده. در این منطقه اولین و مهمترین ساختمان هر شهری، معبد آن شهر بود. معابد از تمام ساختمانهای شهر بلندتر و با شکوهتر بود، و مهمترین اتاق این معابد اتاق مقدس بود که مجسمهی خدای شهر در آن قرار داشت. بنابراین بیجهت نخواهد بود که گفته شود خدا، حیات اولیه خود را از زمین آغاز نموده. تنها اشخاص معینی حق ورود به اتاق مقدس و دسترسی به خدای شهر را داشتند، به همین سبب این اشخاص معین که آن زمان کاهن نامیده میشدند، در شهر از اهمیت، اعتبار و فرصتهای بسیاری برخوردار بودند. سومریان از اقوام باستانی ساکن در جنوب سرزمین کنونی عراق یعنی بینالنهرین یا میانرودان، سرزمینهای میان دو رود دجله و فرات و شمال خلیج فارس بودند. سومر یکی از باستانیترین تمدنها و تاریخیترین مناطق جنوب بینالنهرین بود. نخستین نمونههای خطی کشفشده در این ناحیه قدمتی بیش از 2500 سال پیش از میلاد را نشان میدهند، اما مورخان معاصر با تکیه بر مستندات باستانشناسی منطقه بر این باورند که با توجه به نام شهرها، رودها، شغلها و دیگر مدارک به دست آمده، این منطقه نخستین بار بین سالهای 5500 تا 4000 سال پیش از میلاد توسط قومی غیرسامی که به زبان سومری سخن میگفتند مسکونی شده است. سومریها داری قوهی تخیل و تصور بسیار قوی بودند، و افسانههای الهی بسیاری از خود به یادگار گذاشتهاند.
صاحبنظران و پژوهشگران تاریخ باستان معتقدند هستند که بسیاری از علومی که بعدها در یونان و روم یا دنیای امروز گسترش کامل یافته، از اختراعات و ابتکارات سومریها و تمدن سومری ساکن بینالنهرین بوده است. اختراع خط و چرخ را به این تمدن نسبت میدهند. دیانت سومریها که بعدها در منطقه بینالنهرین گسترش یافت، از مبانی پرستش قوای طبیعت، روحپرستی و توتمپرستی سرچشمه گرفته بود. در همین راستا هر شهری یک یا چند عنصر از عناصر طبیعت را به خدائی برگزیده بودند، و معتقد بودند خدای آنان مردم را در مقابل خطرات حفظ میکند. ساکنان هر شهر امتیازات خاصی برای خدای خود قائل بودند، و آنان را در قوت و قدرت تواناتر از خدای سایر شهرها میپنداشتند. سومریها که حدود 3000 سال قبل از میلاد مسیح در نواحی جنوبی بینالنهرین و در جوار خلیج فارس موفق به تشکیل دولت شده بودند شهر اور، را مرکز سلطنت خود قرار داده بودند و این شهر قدیمیترین شهر بینالنهرین بود. نام این شهر به عنوان زادگاه ابراهیم درکتب مقدس یهودیت آمده است. کلده در ابتدا به قسمتهای جنوبی بینالنهرین اطلاق میشد، ولی به تدریج این کلمه عمومیت یافت و تمام کشور به این نام موسوم گردید. نام این کشور در کتاب آفرینش یهودیت شنعار، ذکر گردیده است. 2400 سال قبل از میلاد مسیح با شکست سومریها از آکادها، تعدا خدایان این منطقه به شدت کاهش یافت، ضمن اینکه افسانههای سومری هم به سامی مبدل گردید. در زمان سلطنت آکادها در بینالنهرین تنها چهار خدا اصلی مورد پرستش مردم بود. حدود دوهزار سال قبل از میلاد مسیح قوم دیگر از نژاد سامی به سومریها و آکادها حمله نموده و تمام منطقۀ بینالنهرین را به تصرف خود درآورد و پایتخت را به بابل منتقل نمودند. مهم ترین پادشاه این قوم هامورائی نام داشت که اولین قانون اجتماعی برای بشر را بر دو لوحهی سنگی که در حال حاضر در موزهی فیلد شیکاگو نگهداری میشود نقش نمود. شهر بابل از دوران سلطنت این پادشاه تا سالها بعد بزرگترین شهر خاورمیانه محسوب میشد. در دوران سلطنت هامورائیها هنوز تکخدائی رواج نداشت. هامورائی ها شش خدا در دو مجموعهی سه گانه داشتند.
در یکی از افسانههای الهی سومریان در باب چگونگی خلقت انسان نوشته شده: چون خدایان از شخمزدن زمین، حفر کانال برای آبیاری و کشت نباتات برای تهیۀ غذا خسته شده بودند. ان کی، یکی از خدایان سومری در صدد برآمد از گل رس موجودی بسازد، و خدای مادر به او حیات بخشید. نتیجۀ این همکاری خدایان پیدایش انسان بود. از آن به بعد انجام کارهای مربوط به شخم زمین و تهیۀ مواد خوراکی برای خدایان، به عهدهی انسانها واگذار شد. همین طرز تفکر به اسطورههای یونانی و مصری راه پیدا کرد. یهودیها در دوران اسارت خود در بابل از اعتقادات الهی بابلیها که از سومریان به ارث برده بودند بهرهی کافی گرفتند، و خلقت آدم از گل رس را در فصل آفرینش کتاب خود وارد کردند، و از آن جا نیز به سایر ادیان ابراهیمی نفوذ نمود. یکی دیگر از اسطورههای بسیار مشهور سومریها که در کتب ادیان ابراهیمی عینا نقل گردیده، افسانۀ طوفان نوح است. این داستان که ظاهرا از طغیان دو رودخانهی بزرگ دجله و فرات و زیر آب رفتن قسمت بزرگی از اراضی بینالنهرین در زمانهای قدیم ریشه گرفته، در قسمتی از داستان گیلگامیش، نقل شده است. اصل این داستان به صورت شعر در 12 لوحه و هرلوحه دارای 300 خط کامل در کتابخانهی آشور بانیپال، که در حدود سال 730 قبل از میلاد سلطنت میکرده پیدا شده است. این اسطوره به حدی مورد علاقۀ مردم و در همه جا شایع بود که حتا به زبانهای دیگر نیز ترجمه شده بود.
آرمین لنگرودی، در کتاب خود مینویسد: من ادیان را نه به عنوان ایدههای انتزاعی آفرینشی و از آسمان نازل شده، بلکه به عنوان اندیشههای برآیشی متکی بر ارثیه پیشینیان و دانش زمان خود، و در نتیجه بر پایهی یک بستر اجتماعی که در چارچوب روابط اقتصادی و فرهنگی مشخصی شکل گرفتهاند مورد بررسی قرار میدهم. لذا هدف آگاهی از زمینههائی است که بر بستر آنها شکاگیری، رشد، تنوع، نکتههای مشترک و اختلاف و در نهایت چگونگی دگرگونی و تحول مذاهب، در یک محدوده جغرافیائی گسترده یعنی از دریای مدیترانه تا به مناطق غربی ایران به وقوع میپیوستند. محدودهی جغرافیائی که در مجموع به عنوان مشرقزمین شناخته میشد و مهد آغازین این ادیان بزرگ آریائی و سامی است. وقایع مهم و تاریخی و سرنوشتساز شکلگیری جغرافیای سیاسی منطقهی آسیای نزدیک و میانه را در طی هزاره دوم پیش از میلاد به طور پایهای و گسترده تحت تاثر خود قرار دادند. این رویدادها، پیشرفت طبیعی و عادی فرمانروائیهای شناخته شدهی کهن در این منطقه را با دگرگونیهای کوچک و بزرگ مواجه کرده و در نهایت آینده کشورهای تشکیل دهنده این خطه را به کلی و به نوعی ریشهای دگرگون ساختند، که بدون تردید این وقایع تاریخی نقش تعیینکنندهای در پیدایش و تکامل ادیان موجود در این منطقه داشتند.
کتاب ادیان آسیائی میگوید: گذشت سدهها و هزارهها و تطور امور اجتماعی بسیار، جامعه و اعتقادات ساکنان بینالنهرین را از نیمه دوم هزاره دوم پیش از مسیح دچار یک رشته تغییرات نمود، و به جای نظام مادرسالارانه و ترکیب قومی سومری، نظام پدرسالارانه با ترکیب قومی سامی، نشست و هماهنگ با آن به جای اِنکی، خدای خرد اعصار پیشین، مردوخ در بابل و آشور در کشور آشور به راس قدرت در جهان خدایان نشستند و همه صفات و خویشکاریهای خدایان متعدد و متفاوت سرزمینها را در خود جمع کرده و با خودکامگی بر جهان خدایان و مخلوقات فرمان راند. یعنی همزمان با تغییرات جامعه انسانی، گویا جامعه خدایان نیز دچار تغییر و تحولات و از نگاهی دچار آشوب شده بود، این آشوب از آن جهت بود که دیگر جامعه انسانگونه ایزدان، الههها و خدایانی که میزایند، میجنگند و میمیرند پاسخگوی جوامع انسانی نبود، لذا باید خدایان قدرقدرت ظهور میکردند.
پژوهشگران ادیان در دوران معاصر پروسهی برآیش یک دین را، روندی تاریخی میدانند که نه با پیدایش و کنش یک پیامبر، بلکه با زندگی اجتماعی انسانها پیوندی مستقیم دارد. آرمین لنگرودی، پژوهشگر ادیان در کتاب خود به نام و انسان خدا را همسان خویش آفرید، مینویسد این نام خوانش وارونهی بند بیستوهفتم از بخش یکم کتاب اول موسی یعنی آفرینش است که در آن آمده است و خدا انسان را همسان خویش آفرید. لنگرودی، معتقد است پژوهش گواهمند پیرامون ادیان بدون کندوکاو در چارچوب اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برایش آنها شدنی نیست. به همین نسبت هم بایستی ادیان را نمایشگر واهمهها، امیدها، نیازها، وابستگیها، دلبستگیها و آرمانهای مردم در دوران گوناگون تاریخ دانست و اینها همان چیزهائی هستند که در چارچوب روان جامعه انسانی را در زمان خود شکل میداد. لذا وظیفه دینپژوهان در گام نخست نشان دادن همین چارچوب کلی است که نتیجه سالها پژوهش و کاوش در باره ادیان گوناگون و همسنجی آنها با یکدیگر میباشند.
آرمین لنگرودی، در فراز دیگری از سخنان خود میگوید: ادیان نیز هم چون هر پدیدهای در جهان همواره دستخوش دگرگونی بودهاند، حتا اگر این دگرگونی در نما و یا نام آنها بازتاب بایسته را نیافته باشد. اسلام دوران عباسیان این اسلام امروزی اعم از گونهی شیعه و یا سنی آن نیست. مسیحیت اولیه نیز مسیحیت امروزی، حال در شکل هر فرقه و مرامی نمیباشد. بنابراین دگرگونی و دگردیسی روان آدمیان الزاما همواره به صورت پیدایش یک دین جدید نبود، کما این که شکلها و نامهای ادیان جدید نیز گویای نوبودن آنها نبودند، در حقیقت رونویسیها و کپیبرداریهائی در متون ادیان جدید وجود دارد که نشان میدهد چگونه در تبین داستانها، روایات و رویدادهای ارائه شده در یک آئین به ظاهر جدید از داستانهای آئین پیشین به عنوان الگو و شابلون استفاده میشده است. به عنوان نمونه هنگامی که از ادیان ابراهیمی سخن میگوئیم تنه از دگرگونیهائی سخن میگوئیم که بنا بر شرایط زیستی، اقتصادی،جغرافیائی،سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جدید در یک دین پای گرفته و خود را تحت نامهای تازه و صد البته منتسب به یک پیامبر جدید که طبیعتا همیشه بر حق بوده است معرفی مینمودند.
آرمین لنگرودی، در ادامه سخنانش اشاره میکند: این دگرگونیهای نوین در یک ایدئولوژی در پی توجیه وجودی خود، در برخی شرایط آن چنان با ریشههای خود فاصله میگرفتند که در نهایت باعث درگیری و دشمنی عریان اما سطحی آنها با سلف معنوی خود میگردیدند.ناگریزی این درگیری از آن رو یک امر طبیعی مینمود، چرا که بدون آن اساسا چرائی پیدایش دین جدید بیپاسخ میماند. این چنین است جایگاه مسیحیت رومی نسبت به یهودیت پیش از خود و یا اسلام نسبت به هر دو اینها. لنگرودی، معتقد است انسان در تلاش خود برای پییردن به درونمایهی این جهانبینیها تنها میتواند خود را به جقیقت وجودی آنها نزدیک کند، بدون آن که هرگز بتواند به حقیقت مطلق در باره ادیان دست یابد. دقیقا همین دستیابی به حقیقت مطلق است که تمامی ادیان آن را در انحصار خویش میدیدند، وگرنه دلیلی برای وجود این همه فرقههای گوناگون در جهان وجود نمیداشت
افلاطون، فیلسوف معروف یونان باستان هم چون پارمنیدس، دیگر فیلسوف یونانی معتقد بود که هستی پایدار است و تغییر نمی كند. اگر چه این دو فیلسوف یونانی به لحاظ روش فلسفی نظریههای خود با هم اختلافاتی دارند، اما هر دو وجود پدیدهای به نام متافیزیک را پذیرفته و از آن دفاع میکنند. اما آرمین لنگرودی، پژوهشگر معاصر ادیان در این زمینه در کتابش به نام و انسان خدا را همسان خود آفرید، در این زمینه مینویسد: ورود به دوران چند خدائی هم زمان با انتقال قدرت مرموز داخل اشیاء به خارج از پیرامون طبیعی آنها همراه بود. مردمان این دوران برای پاسخ دادن به چرائی هر نمود شناخته شده در پیرامون خود تلاش میکردند آن را به یک سیمای تخیلی و توانمند ناشناخته و خارج از آن پیوند زنند. کاری که در دوران اولیه پیدایش دینها به انگارهی چندگانگی خدایان انجامید. آن توانائی فکری انتزاع انسانهای باستان در این جا هم قابلیتهای خود را در ساختن خدایان و یا مفاهیم انتزاعی و ربط دادن آنها با تمامی پدیدههای خوب و بد زندگی نشان میدهد که در ادامه خود به جهان ایدهی افلاطون انجامید. انتزاع فرایند اختصار، فشردهسازی، و تلخیص اطلاعات از طریق شناسائی، استخراج و سپس جداسازی و پنهانسازی جزئیات از کلیات است.
در توضیح پدیدهی خدایان، یکتاپرستی و توحید آرمین لنگرودی، در کتبش اشاره میکند که روشن است که در آن دوران هر یک از این خداوندگاران تنها یک جنبه و یا یک بخش از هستی جهانی را پوشش میدادند. بعدها باپیدایش ایدهی یکتاپرستی تمامی ویژگیهای تمیزدهنده و حتا ناسازگار خدایان گوناگون در پیکرهی یک خدای یگانه گرد هم آمدند. به عنوان نمونه اگر ما در آغاز دو خدای جداگانهی نیکی و پلیدی داشتیم که هر یک صاحب جهان خویش بود، این دو ویژگی در درون خدای توحیدی با یکدیگر در سیمای خدای رحیم و جابر یکی شدند. این اما به هیچ وجه به این معنا نیست که خدای ابتدایی توحیدی یک مفهوم یگانه به معنی واقعی کلمه را و آن گونه که ما آن را میفهمیم وانمود میکرد. این یکتاپرستی هم بایستی از دو مرحله جداگانه عبور میکرد که مرحلهی ابتدائی آن تنها جمعآوری بسیار ساده از ویژگیهای خدایان متفاوت در یک پیکر یگانه بوده. در همین راستا نیکلاوس کوسا، فیلسوف و الهیاتشناس آلمانی در سده پانزدهم میلادی این نکته را این گونه توضیح داده بود: خدا آن وجود یگانهای نیست که در برابر چندین جنبهی حدا از هم قرار گرفته است. بلکه یک وحدتی از بیشمارها است که همگی آنها را در خود حای داده. او مجموع بینهایت و کامل همه اضداد محدود است که در همه موجودات موجود هستند.
پژوهشگران این حوزه معتقدند پدیدهی تکخدانی برای نخستین بار در تمدن مصر باستان ظهور کرده. مصر باستان به تمدنی در شمالشرقی آفریقا در درهٔ رود نیل گفته میشود که در دورهٔ زمانی میان 3000 سال پیش از میلاد تا زمان تسخیر مصر به دست اسکندر مقدونی، وجود داشت. تمدن مصر باستان نمونهای از تمدنهای بنا شده بر اصل آبیاری بود. به فرمانروایان مصر باستان فرعون گفته میشد. تمدن مصر باستان دقیقا در سال 3140 پیش از میلاد یعنی زمانی که دو قلمروی مصر سفلی و مصرعلیا تحت پادشاهی نخستین فرعون به نام نارمر، که برخی او را منس، مینامند به وحدت سیاسی رسیدند شکل گرفت. درسال 1334 تا 1336 قبل از میلاد فتوحات سلسله هجدهم فراعنه، کشور مصر را به صورت یك قدرت جهانی درآورده بود. در این زمان فرعون جوانی به نام اخناتون، به معنای کسی که برای آتون سودمند است ابتدا با نام امنهوتپ چهارم، به معنای آمون خرسند بر تخت نشست، که یکی از فراعنه دودمان هجدهم مصر باستان بود و مدت 13 سال بر این سرزمین حکومت کرد. دوران اخناتون، با اصلاحات دینی مهمی همراه بود، بدین معنا که او دین و رسم نیاکان خود در چندخدایی را رها کرد و به پرستش دین جدیدی به مرکزیت خدای خورشید به نام آتون، روی آورد، لذا محققان و پژوهشگران تاریخی آتونگرایی با اصطلاحاتی نظیر تکپرستی، یک از چندپرستی و یکتاپرستی توصیف میکنند. در آن دوران برای آخناتون، بسط مفهوم خدا در درجه اول اهمیت قرار گرفته بود، لذا مصمم شده بود تا به آن رسمیت ببخشد، که در پرتو وجود او خدای جهانی خدای منحصر به فرد شود. آخناتون میگفت: آن چه راجع به خدایان دیگر میگویند دروغ و فریب است، و به شدت با همه وسواس ساحرانه مخالفت میكرد و تصور زندگی پس از مرگ را كه به خصوص برای مصریان گرامی بود را غیرحقانی مینامید و از ملت مصر میخواست که آن اعتقادات را بدور اندازند. آخانون اولین انسانی بود که با دركی شگفت و منطبق با نظرات علمی بعدی اعلام کرده بود كه انرژی خورشید، منبع زندگی بر روی زمین است و باید به نشانه قدرت مورد پرستش انسانها قرار گیرد.
بیشك این نخستین و خالصترین نمونهی اعتقادی یكتاپرستی در تاریخ بشری بود، که شوربختانه با آغاز پادشاهی اعقاب ضعیف آخناتون، هرچه او ساخته بود درهم ریخت و کاهنان مصری كه بركنارشان ساخته بودند به قصد انتقام به خاطره او حمله بردند، لذا یکتاپرستی آتون یا خدای خورشید مضمحل شد و اقامتگاه آخناتون، غارت و با خاك یكسان گردید. اخناتون، تلاش کرد تا دین جدید یکتاپرستی که متمرکز بر پرستش آتون، ایزد خورشید بود را در مصر رواج دهد اما به موفقیت چندانی دست پیدا نکرد و مورد پذیرش عمومی قرار نگرفت. پس از مرگش یادبودها و تندیسهای او را نابود و نامش را از فهرست فراعنه پاک کردند. دین پیشین جایگاه خود را مجدداً به دست آورد و فرعونهایی که با فاصله چند سال از مرگ اخناتون، به قدرت رسیدند و رابطه خونی مشخصی با سلسله هجدهم نداشتند از اخناتون در نوشتههایشان با نام دشمن و آن مجرم یاد میکردند. با نابودی میراث اخناتون، این فرعون به فراموشی سپرده شد تا این که در قرن نوزدهم پایگاه باستانشناسی اخناتون، در شهر عمارنه کشف شد. یک مومیایی نیز در گور موسوم به KV55 پیدا شد که به نظر میرسد متعلق به او باشد. در واقع آزمایش دیانای تأیید میکند که مومیایی متعلق به پدر توتعنخآمون است، اما برخی وجود رابطه پدر و پسری بین اخناتون، و توتعنخآمون، را زیر سؤال بردهاند. آخناتون، و همسرش نفرتیتی، از جمله مصریان باستانیای هستند که مورد توجه باستانشناسان و تاریخنگاران معاصر قرار دارند. این علاقه از سه مسئله سرچشمه میگیرد: نخست رابطه آنها با توتعنخآمون، دوم آثار هنری به با کیفیتی که از دوران اخناتون، پیدا شدهاند و سوم دینی که توسط او ایجاد شد.
پژوهشگران معتقدند مسائل اعتقادی ساکنان و خدایان زمینی در منطقه بینالنهرین تحت تاثیرات پدیده یکتاپرستی اخناتون، فرعون مصر قرار گرفته بودند، لذا هم زمان با ظهور تمدن در بینالنهرین، مدیترانه و مصر موضوع ایمان اعتقادی انسانها وارد مرحلهی جدیدی شد، که از دل آن نهایتا اقتدار خدایان جادویی صاحب قدرتهای ماورائی به در آمد. هر چند اقتدار این خدایان در آن زمان مستقیم در رأس قدرت سیاسی و حکومتی نبود ولی در آن اعمال نظر میکرد و پادشاهان و فرمانروایان از آن حساب میبردند. البته بین قرون چهارم و پنجم پیش از میلاد پارمنیدس، فیلسوف ایتالیائی پیشاسقراطی اعتقاد داشت که مابعدالطبیعه مبتنی برمنطق است، و ازآن زمان الهیات، خداشناسی یا یزدانشناسی رشتهای گردید که به دنبال ادای برهان دربارهی آفریدگارجهان یا خدا بود و پارمیندس، آن را در مابعدالطبیعه یا متافیزیک با الهام از عالم غیبی ادغام کرده بود، به همین سبب پارمنیدس، را پدر متافیزیک مینامند. وقتی میگوییم خداوند متعال دو معنی ازآن مستفاد میشود، یکی اینکه خداوند در وراء فهم و درک ما قراردارد و بلندمرتبهتر از ادراک ما است، معنای دومش این است که خداوند ماوراء این جهان مادی است. درهر دو معنی تأکید روی مفهوم ماوراء است.