درهمان دورانی که محمد خوارزمشاه، قدرت خود را در نواحی شرقی مرزها ماوراءالنهر گسترش میداد و خلیفه بغداد الناصرالدینالله، برای رویارویی با توسعه قدرت اسلامیاش در جبال وعراق برضد محمد خوارزمشاه، توطئه میکرد یعنی حدود سال 1216 میلادی در آن سوی مرزهای شرقی قلمرو خوارزمشاه، قدرت نوخاسته، وحشی و جنگجوئی در حال شکلگیری بود که به تدریج به درون مرزهای مناطق آسیایمرکزی، ماوراءلنهر، میانرودان و آسیایصغیر یا آناتولی میخزید و خود را برای تهدید و تسخیر آماده میکرد. با این حال خلیفه و سلطان در کشمکشها و مناقشات سیاسی خویش آن را در نظر نگرفته بودند، یا آن قدر درمحیط بسته افکار سیاسی و حشمت قدرت دروغین خویش غرق شده بودند که حضور این نیروی ویرانگر را اصلاً حتا احساس نکرده بودند. به عبارتی دیگر در مجموعهی مناسبات سیاسی عصر، آن را وزنهای بهشمار نمیآوردند. اما این نیروی عظیم وحشی و ویرانگر که از نواحی صحرای گوبی و جبال تیانشان به سوی ماوراءالنهر و سایر مناطق میخزید و از همان آغاز فاجعهای عظیم را تدارک دیده بود، دولت نوخاسته مغولان بود که ظرف چند سال هم به دولت پرآوازه خوارزم پایان داد، وهم به خلافت بغداد و مدعیان حکومتی فرقهی شیعه اسماعیلیه. اما این که در نهایت مغولان چگونه اسلام را پذیرفتند خود حکایت یک تاریخ است، زیرا پارهای از مورخان معتقدند که در ابتدا نزدیک بود در اثر سیلاب بلائی به نام مغولان اسم اسلام اصلاً ازصفحهی تاریخ جهان محو گردد. هر چند در ابتدا طوفان مهلک مغولان بیشترین ضربه را به مسلمانان زده بود، و معروفترین شهر بزرگ اسلامی و امالقراء اسلامی یعنی بغداد که مدتی مرکز و مسکن به اصطلاح متولیان و صاحبمنصبان اسلام بود، توسط مغولان به آتش کشیده و خاکستر شده بود، ولی فرزندان چنگیزخان، یعنی ایلخانان مغول در پناه الطاف مبلغان شریعت و طریقت فرقهی اسلامی شیعه اثنیعشری آرامش یافتند و مسلمان شدن، به قیمت نابودی فرهنگ و هویت ایرانی
در تهاجمات وحشیانهی سپاه مغول به بغداد متولیان و صاحبمنصبان اسلامی در این حملات اکثراً کشته یا اسیر شدند. خانان مغول که با کلیه مذاهب جهان مهربان بودند، در ابتدا با اسلام بینهایت نفرت و عداوت داشتند. چنگیزخان، دستور داده بود هر کسی که ذبیحه خودش را طبق قوانین شرعی ذبح کند باید اعدام گردد. همین حکم را قوبلائیخان، در دوران خود از نو به اجراء درآورد و برای اجراء این حکم برای کسی که در این مورد مخبری و جاسوسی کند و کسی را معرفی کند که طبق قوانین شرعی حیوان را ذبح کرده جایزه تعیین و اعلام کرد و به این صورت به مدت هفت سال شدیدترین شکنجهها به مسلمانان داده شد. مزدورانی که به خدمت مغولان درآمده بودند، در این مدت ثروت جمعآوری کردند و بردگان برای آزادیشان اربابان خود را به ذبح حیوانی متهم میکردند. در دوران گیوک خاقان، بین سالهای 1246 تا 1248 میلادی که وی کلیه امور سلطنتی را به اختیار دو وزیر مسیحی خود گذاشته بود به مسلمانان شدیدترین شکنجه و عذاب داده شد. ارغوخان، چهارمین ایلخان مغول در میانه سالهای 1248 تا 1291 میلادی کلیه مسلمانان را ازعدلیه و ادارات مالیاتی اخراج نموده، حتا ورود مسلمانان به دربار را ممنوع اعلام کرده بود.
با وجود این همه مشکلات با مسلمانان این سئوال ذهنیت انسان را تحریک میکند که چگونه مغولان و اقوام وحشیای که پس از آنها آمدند به دین اسلام گرائیدند؟ به دین کسانی که این همه ظلم به آنان نموده و زیر پا لهشان کرده بودند. اولین و مهمترین جواب برای چنین سئوالی فراهم نمودن شرایط مناسب اجتماعی با هدف مشروعیت دادن به حاکمان متجاوز مغول توسط مبلغان شریعت و طریقت اسلامی. مشروعیت سیاسی و اجتماعی ايلخانان مغول یعنی فرزندان و نوادگان چنگيزخان، در ايران عمدتا به دلیل حمایتهای بیدریغ طریقتمداران و صوفیان اسلامی ساکنان مناطق تحت سلطه مغولان شکل گرفته بود. از نخستين حمله مغول به مرزهای ايران در سال 1238 میلادی تا سقوط آخرين خانان و اميران مغول در ايران در سال 1377 میلادی نزديك به 140 سال آن چه که به لحاظ تاریخی دلایل مسلمان شدن مغولان را نشان میدهد، اوضاع اعتقادی دينی و فرقهای ساکنان مناطق تحت سلطه مغولان میباشد. زیرا مغولان درآيين بتپرستانه خود كه آن را دين شمنی مینامیدند استوار نبودند. لذا به راحتی تحت تاثیرات اعتقاداتی دیگر قرار میگرفتند که تجاوزات و جنایات آنان را تائید و بدان مهر مشروعیت سیاسی میزدند. به همين دليل به راحتی به آيينهائی چون بوديسم، مسيحيت و اسلام اجازه تبليغات در ميان خويش میدادند. شنيده نشده است كه آنان به دليل اعتقادات خود سختگيری خاصی درباره اديان ديگر كرده باشند. ابوالمعالی جوینی، نوشته است كه مغولان متعرض اديان و ملل نبودند.
ابوالمعالی جوینی، کیست؟ یکی از مبلغان مشهور اسلامی در فرقهی سنی شافعی معروف به امامالحرمین بود. با این که مغولان هم به يگانهپرستی و هم به پرستش ربالنوعها متمايل بودند ولی همين كه يگانهپرستی در ميان آنان رو به افول نهاده، و اشغالگریهای آنان مورد قبول متولیان اسلامی قرار گرفت به تقدسگرائی روی آوردند. و بسته به ذات تقدسگرای خود جاهای بلند مثل قلههای كوهها را مقدس تلقی میكردند، چون از نظر آنان كوهها به آسمان يعنی عالم ارواح اجداد مهم قبيله نزديكتر بود. هم چنين ارتباط مغولان با ارواح آسمانی از طريق مبلغانی كه به آنان شمن، میگفتند صورت میگرفت و اين شمنها، مثل غيبگويان از طريق ستارهها پيشگوئی میكردند. بدون ترديد آيين مغولی سخت آلوده به خرافات و توهمات بیپايه بوده، اين بیپايگی و سستی تا به آن جا بود كه آيين شمنی تقريبا بدون مقاومت در برابر اديان بزرگ آن روزگار تسليم شده بود. به همین سبب مغولان در چين بودايی شدند و در ايران مسلمان گشتند. با اين حال بايد توجه داشت كه يگانهپرستی موجود درعقايد آنان نیز در این زمینه نقش داشته، درست نظیر همان اتفاقات عقیدتی كه درباره اعراب پيش از اسلام وجود داشت. زیرساختهای اجتماعی آن روزگاران ایران و مناطق ماوراءالنهر تحت تاثیرات اشغالگران مسلمان بسيار نيرومندتر از زیرساختهای سياسی و اجتماعی مبتنی بر عقلانیت بود. به همين دليل هم سقوط خوارزمشاهيان و عباسيان به رغم دشواریهای فراوان نتوانست زیرساختهای فرهنگی جامعه ایران را مرمت نموده و آن را مجزای از اعتقادات اسلامی نماید.
پس از چنگيز، پسر سومش اوگتای، به منصب خانی رسيد و قاآن مغولستان گردید. مورخان گزارش نمودهاند که اوگتای، نسبت به ساير ملل خصوصا مسلمانان كه آنها را تاژيك مینامیدند محترمانه رفتارمیكرد. مسلماندوستی اوگتای، تا حد اعتراض برادرش جغتای هم پيش رفت، به طوری که جغتای، به او گفته بود: اين چه محبت است كه با تاژيكان پيش گرفتهای؟ سخن من بنده بشنو و تاژيكان را سركوفته دار و در اظهار و اشتهار و رونق دينشان مكوش. منگوقاآن، نوه چنگيز از پسرش تولوی، هم كه با كياست مادرش پس از سلطنت كوتاه گيوكخان، جانشين اوگتای، توانست به قاآنی مغولستان برسد، سياست متعادلی در مورد ادیان ديگر خصوصا اسلام داشت. گرچه در دوران كوتاه سلطنت گيوكخان، یعنی به مدت 2.5 سال به دليل سياستهای ضداسلامی او و وزيرش جنيقای، مسيحی به مسلمانان سخت گذشت ولی منگوقاآن، با اين كه مادرش مسيحی بود ، سياستهای گيوكخان، را كنار گذاشته برای جذب مسلمانان تلاش زيادی كرد و ضمن اعطای آزادی ادیان به مردم، مبلغان ادیان را از پرداخت ماليات معاف كرد. لذا سياستهای مدارای منگوقاآن با ادیان تحت تاثير رفتار مادرش به نفع مسلمانان تمام شد. مادر وی در حمايت از مبلغان اسلامی تا آن جا پيش رفت كه در شهر بخارا مدرسهای برای شيخالاسلام سيفالدين باخرزی، ساخت که نخستين مدرسه فعال اسلامی پس از حملات مغول به اين شهر میباشد.
از اين گذشته با وجود پيامدهای نابهنجار حمله مغولان به ايران و شرق سلطه اسلام مهاجرت شمار زيادی از مسلمانان به چين و مغولستان موجب گردیده بود، که خود عامل مهمی در اشاعه اسلام دراين مناطق بود. در زمان منگوقاآن، در شهر قراقوروم كه پايتخت خانان مغول بود دو مسجد وجود داشت. افزون برآن محلهای از اين شهر اختصاص به مسلمانان داشت و شماری از مغولان كه به اسلام گرويده بودند در اين محله زندگی كرده يا رفت و آمد داشتند. با این که حضور مسلمانان سبب برانگيختن مسيحيان و بوداييان برضد مسلمانان میشد، اما حمایت آنان از ظلم و بیداد مغولان مانع از آن میگردید که حکام مغول بر علیه مسلمانان اقدامی نمایند. اما در نهایت اتفاقات بسیاری مهم به وقوع پیوست. مغولان در مغولستان مجمعی متشکل از ریشسفیدان ایلهای مختلف داشتند که درآن جمع شده و تصمیمات سیاسی مهم میگرفتند. این مجمع قورولتای نامیده میشد که یک واژه ترکی است. تصمیمات این مجمع حالت قانونی داشت، در واقع میتوان قورولتای را به نوعی مجلس قانونگذاری در مغولستان آن زمان محسوب کرد. قورولتای به منظور مشورت یا حل و فصل اختلافات که میان چندین ایل بزرگ مغول که بهطور معمول به دعوت ایلخان یا ریشسفیدان قبایل رخ میداد تشکیل میشد. تصمیمی که در این جمع گرفته میشد خود به خود جنبه رسمی داشت و تمام ایلها، ایلچهها و اوبهها موظف به دفاع ازآن بودند. اکثر خانهای مغول هم چون چنگیزخان، در قورولتای انتخاب میشدند.
در طول تاریخ ظهور دین اسلام تا به امروز علویان سرگردان و هوادار خاندان علیابن ابیطالب که انگیزه دستیابی به قدرت، حکومت و ثروت بیش از یکتاپرستی و توحید برایشان مهم بود، همواره با نفوذ در کشورهای مغلوب و تشکیل گروههای در حوزه شریعت و طریقت اسلامی به دنبال جذب نیرو بودند و در مراحلی که توان مبارزه با خلافت اسلامی یا دیگر فرقههای وابسته به علویان را نداشتن با دعوت از سپاهیان و جنگجویان سایر مناطق بر علیه مردم ایران به اهداف پلید خود دست یافتند. تشکیل حکومت ایلخانان مغول نیز شامل چنین روندی بود که به دعوت مبلغان فرقه شیعه اثنیعشری شکل گرفته. همان گونه که در حال حاضر ملت ایران شاهد است که رژیم سفاک اسلامی شیعی حاکم بر ایران چگونه با سوءاستفاده از مردم افغانستان، پاکستان و لبنان برای سرکوب ایرانیان بهرهبرداری میکند. مغولان بنا بر توصیههای عوامل سایر فرقههای شیعی و حضور آنان در مجلس قورولتای قانع شده بودند که برای تسلط طولانی مدت بر منطقه باید اقدام به انقراض خلافت عباسی در بغداد و خلافت فاطمی در مصر پایان دهند، لذا تصمیم داشتند با نابودی فرقه شیعه اسماعیلیه نزاری و خلافت اسلامی سلطه خود بر منطقه را تحکیم بخشند. برای چنین هدفی باید فردی انتخاب میشد که علاوه بر شجاعت، تنفر کافی نیز از دین اسلام میداشت.
لذا مجمع ریشسفیدان قورولتای منگوقاآن، خاقان مغول را ملزم نمود تا چارهای بیاندیشد. منگوقاآن، تصمیم گرفت تا با اعزام برادرانش هلاکو، و قوبیلای، به ترتیب به ایران و چین پیروزیهای مغولان را تحکیم و تکمیل کند. هلاکو، با فتح ایران سلسله ایلخانان ایران و قوبیلای، با فتح چین سلسله یوان چین را بنیان نهادند. فتح ایران به دست هلاکوخان، پیامدهای تاریخی مهمی چون پایان کار خلافت فرقه شیعیان اسماعیلیه در ایران و انقراض خلافت سنیمذهب عباسیان در بغداد را درپی داشت. که این دو خلافت دشمنان عقیدتی و تاریخی شیعیان شیعه اثنیعشری محسوب میشدند، لذا سرنگونی این دو خلافت شیعی و سنی میتوانست شرایط مناسبی را در اختیار متولیان فرقه شیعه اثنیعشری قرار دهد تا در پناه حمایتهای بیدریغ حاکمان ایلخانان مغول به سوی دستیابی به قدرت سیاسی و حکومتگری گام بردارند. بنابراین حضور حاکمان ایلخانیان در ایران موجب گردید که جامعه ایران از چاله خلافت اسلامی به داخل چاه امامت شیعی سقوط آزاد نموده و خرافات و مهملات شیعی در دو حوزه شریعت و طریقت جانشین خردگرائی در جامعه ایران گردد.